تولد مامانی مهربون و همسری فداکـــار...
مــحـیـــღــا نوشت :
سلام نی نی وبلاگیــــــا ... خوبین ؟ خوشین ؟ منم خوبم مرسی ... امروز یه خبرایی تو خونمون بوددد ... مامانم دوباره دنیا اومده بود اولین نفریم که بش تبریک گف من بودم ... البته من که نمیتونم صحبت کنم ... مامانی از طرف من صحبت کرد به خودش تبریک گفت تفلدت مبالک مامانی خوفمممم
بـــابـــا نوشت :
" از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . . "
سلام ... با گفتن چن جمله نمیشه زادروزتو توصیف کرد ... ولی به بهانه ی تولدت حس کردم وبلاگ دخترمون میتونه جای خوبی واسه جبران گوشه ای از محبتات باشه ... همینو بدون زندگیه منو مــحـیـــღــا خانوم با بودنت قشنگتر از همیشست ... ممنون به خاطر بودنت ... روزت مبارک خانومـــم ...